من این همه نیستم

ساخت وبلاگ

اندر حکایات یافتم که شیخ ابو طاهر حرمی _رضی الله عنه_روزی بر خری نشسته بود و مریدی از آن وی عنان(افسار) خر وی گرفته بود اندر بازار همی رفت یکی آواز داد که این پیر زندیق(بی دین) آمد. آن مرید چون آن سخن بشنید از غیرت ارادت(شدت علاقه) خود قصد رجم(پرتاب سنگ) آن مرد کرد اهل بازار جمله بشوریدند. شیخ گفت مر مرید را اگر خاموش باشی من تو را چیزی آموزم که از این محن(غم ها) باز رهی. مرید خاموش بود. چون به خانقاه خود باز رفتند این مرید را گفت آن صندوق را بیار. چون بیاورد درزهایی(کیسه ها) بیرون گرفت و پیش وی افکند. گفت نگاه کن از همه کسی به من نامه است که فرستاده اند. یکی مخاطبه ی کرده است و یکی و یکی و یکی و مانند این و این همه القاب است نه اسم و من این همه نیستم. هر کس بر حسب اعتقاد خود سخن گفته اند و مرا القابی نهاده اند. اگر آن بیچاره نیز بر حسب عقیدت خود سخنی گفت و مرا لقبی نهاد این همه خصومت چرا انگیختی؟

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۸۹ساعت 13:20&nbsp توسط آرش شاه حسینی  | 

کارگاه سنتور سازی (آرش)...
ما را در سایت کارگاه سنتور سازی (آرش) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akharin-savar بازدید : 123 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 17:28